به گزارش سینماپرس، این جناب مدعی فیلمسازی از خبر توهمزدای کیهان این گونه برداشت کرده بود که گویا کیهان وی را جاسوس خطاب کرده و بعد هم سادهلوحانه پرسیده بود که «یک هنرمند، بهخصوص سینماگر با چه کسانی رفت و آمد دارد و چه اطلاعات مهم و امنیتی میتواند داشته باشد که به درد جاسوسی بخورد؟ »!!
اولا اگر ایشان در خواندن خبر کیهان کمی دقت به خرج میداد، متوجه میشد که هرگز کیهان چنین جسارتی را به جاسوسان نکرده است! جاسوسان بزرگی همچون «آن لمبتون» به چندین زبان و لهجه آشنا بوده و دهها کتاب درباره فرهنگ و آداب کشورهای محل ماموریتشان مینوشتند تا بلکه برایشان آئینسازی کرده و سبک زندگی مورد نظرشان را القا کنند.
او در زمان خود با خدمت گرفتن بسیاری از هنرمندان همین مملکت، به اسم ترجمه و دوبله و گویندگی، خدمات مهمی به استعمار بریتانیا انجام داد. جاسوسی همچون «سر جان ملکم»، اساسا برای ایران تاریخنویسی و تاریخپردازی کرد تا تفکرات ماسونی را در عمق تاریخ این مملکت جاری کند.
«نیلاکوک» مامور اطلاعاتی ارشد ارتش آمریکا علاوه بر نظارت و سانسور امور فرهنگ و هنر ایران در دوران اشغال متفقین، در این کشور گروه باله آن هم از نوع ایران باستانش به راه انداخت تا بتواند آسانتر، فساد و فحشا را در میان نسل جوان رسوخ دهد. عبدالحسین سپنتا، یکی از اولین فیلمسازان سینمای ایران، توسط سر اردشیر ریپورتر، سرجاسوس سرویس اطلاعاتی بریتانیا به هند فرستاده شد تا سینما یاد بگیرد و فیلم بسازد، برادران رشیدیان یکی از صاحبان استودیوهای فیلمسازی، از جاسوسان پیشانی سفید سفارت انگلیس به شمار آمده و حتی علامت رمز کودتای ۲۸ مرداد را آنها بین شاه و BBC رد و بدل کردند!
اسماعیل کوشان که به پدر سینمای ایران معروف شد، از همکاران و یار غار بهرام شاهرخ مامور مهم MI۶ در ایران بود و همان ابراهیم گلستان هم که پناهی در پاسخ خود، اسمش را نمیآورد یا اصلا نمیشناسد که اسم بیاورد، براساس اسناد ساواک (مندرج در کتاب «جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک») به دستور سفیر انگلیس به استخدام شرکت نفت درآمد و در آنجا برای امپراتوری بریتانیا جاسوسی میکرده است.
اگر این مدعی فیلمسازی، کتاب و تاریخ نمیخواند، حداقل فیلم «خاطرات یک ذهن خطرناک» به کارگردانی جرج کلونی را تماشا کند که روایتی واقعی از زندگی «چاک بریس» هنرمند و شومنی بود که مامور عملیاتی CIA شد تا متوجه شود که یک هنرمند میتواند جاسوس و تروریست باشد و نمونههای تاریخی متعددی از آن وجود دارد. گویا ایشان فیلم «مصاحبه» ساخته «ست روگن» را هم ندیده که چگونه یک شومن برنامههای تلویزیونی در پوشش مصاحبه با رهبر کره شمالی، از سوی CIA مامور میشود تا وی را به قتل برساند.
ای کاش این مدعی فیلمسازی به جای غوغا و سر و صدا و یا سیاه کردن تصاویر دوربین به توهم فیلم ساختن، کمی مطالعه میکرد و لااقل چندتا فیلم میدید و دلش را به این جایزکهای جشنوارهها خوش نمیکرد که اگر بخواهند جوایز این حدود ۹۰۰ جشنواره موجود در جهان را در سینمای ایران تقسیم کنند، به همه فیلمهای ایرانی از ابتدا تا اکنون، هر یک ۴-۵ جایزه میرسد!
نظرات